ولاسکو تیم ملی والیبال را قهرمان آسیا کرده و کیروش تا به اینجا حضور مقتدرانهای با تیم ملی فوتبال در مسابقات مقدماتی جامجهانی داشته است. تیم والیبال با سرمربیگری حسین معدنی در جامجهانی نتیجه درخوری نگرفت و در آسیا هم نتوانست قهرمان شود؛ همچنان که در آن روزهاتیم فوتبال کشورمان با افشین قطبی روزهای چندان خوشی را سپری نمیکرد و در آخرین مسابقه رسمیاش با قطبی، شکست تحقیرآمیزی را مقابل کرهجنوبی متحمل شد. قطبی در مسابقات مقدماتی جامجهانی هم گرچه بهتر از علی دایی نتیجه گرفت ولی نتوانست تیم را به آفریقای جنوبی ببرد؛ نتیجه اینکه روسای فدراسیونهای والیبال و فوتبال با آوردن مربی درجه یک خارجی کوشیدند شرایط را تغییر دهند.
نشانههای این تغییر شرایط را حالا آشکارا میتوان مشاهده کرد آن هم نه فقط در نتایج که در تفاوت سبک بازی و نحوه بازی گرفتن ولاسکو و کیروش؛ اینکه ولاسکو تفاوتی میان ستارهها و بازیکنان جوان قائل نمیشود و نه تنها مرز میان بازیکنان اصلی و ذخیره را از میان برداشته بلکه گاهی اوقات بازیکنانی در مواقع حساس ستاره میشوند که شاید اگر کسی جز ولاسکو مربی بود حتی به تیم ملی دعوت هم نمیشدند. بازگرداندن روح تیمی و همدلی و همبستگی بازیکنان، شاید بیشتر از تمهیدات تاکتیکی ولاسکو ارزشمند بوده است. فراموش نکنیم که او در سطوحی بسیار فراتر از تیم ملی والیبال ایران و بسیار معتبرتر و دشوارتر از جام ملتهای آسیا مربیگری کرده و به لحاظ بار فنی طبیعی است که فاصلهای قابل توجه با مربیان ایرانی والیبال داشته باشد.
البته یک نکته را هم نباید فراموش کرد و آن شرایط حاکم بر ورزش والیبال در این سالهاست؛ شرایطی که اگر آن را با اوضاع فوتبال مقایسه کنیم میبینیم که ولاسکو نسبت به کیروش ابزارهای مناسبتری در اختیار دارد. والیبال ایران سالهاست که روندی روبهرشد را طی کرده، به تقویت زیرساختها پرداخته و تیمهای پایهاش در مسابقات مهم آسیایی و جهانی خوب نتیجه گرفتهاند؛ درست برعکس فوتبال که دستکم 6سال است که چیزی جز سقوط آزاد را تجربه نکرده. به همین دلیل، شاید مقایسه میان ولاسکو و کیروش چندان درست و منطقی نباشد چون شرایط و ابزارهای دو مربی با یکدیگر کاملا متفاوت است. ضمن اینکه شاید مقایسه دومربی از دو رشته ورزشی متفاوت، خیلی منطقی به نظر نرسد.
بد نیست روزهایی را به خاطر بیاوریم که میروسلاو بلاژویچ برای سرمربیگری تیم ملی فوتبال به ایران آمد؛ کسی که کرواسی را به مقام سوم جامجهانی رسانده بود؛ آلمان را با نتیجه تحقیرآمیز 3 بر صفر شکست داده بود؛ ضمن اینکه در نیمهنهایی هم، فرانسه میزبان، با خوششانسی تمام در مصاف برابر تیم بلاژ، جان سالم به در برده و به فینال رفته بود؛ در دورهای که بهترین مربی جام، بلاژویچ شد نه «امهژاکه»ای که فرانسه را برای اولین بار قهرمان جهان کرده بود. بهترین مربی جامجهانی98 فرانسه در حالی به ایران آمد که با هموطنش تومیسلا و ایویچ بدترین رفتار را انجام داده بودیم.
بلاژ، تیم آشفته و به همریخته جلال طالبی را که در جام ملتهای آسیا با انبوه ستارههایش نتیجه نگرفته بود تحویل گرفت. پیرمرد، خیلی زود قلبهای ایرانیان را فتح کرد؛ با جملات قصارش، با انرژی تمام نشدنی و حس و حالی که به تیم تزریق کرده بود. او در کمال ناباوری ابراهیم میرزاپور را دروازهبان اصلی تیمش کرد، رحمان رضایی را از ذوبآهن فیکس تیم ملی کرد، جواد نکونام را به حامد کاویانپور ترجیح داد و با اولین یاغیگری خداداد عزیزی خط قرمز بر نامش کشید. جالب اینکه با تمام اینها، مردم تیم بلاژ را دوست داشتند. هر چند نباید فراموش کرد انرژی منفی و ویرانگر بالایی را که برخی رسانهها به تیم ملی و سرمربیاش تزریق میکردند بهخصوص پرتیراژترین روزنامه ورزشی آن دوران که سردبیرش اساسا مخالف مربی خارجی بود و تمام همتش را بهکار گرفت تا تیم ملی را به حاشیه ببرد تا به جامجهانی نرویم؛ برای اینکه ثابت شود مربی اجنبی به درد تیم ملی نمیخورد و اینکه این خارجیها فقط برای پول به ایران میآیند. پیرمرد هم که بیش از حد به تیتر روزنامهها بها میداد درگیر این بازی حاشیهساز شد. بعد از شکست تلخ از بحرین ما با دست خودمان جامجهانی را به عربها تعارف زدیم.
کسی هم به یاد نیاورد یا یادآوریاش ارزشی نداشت که چقدر خوب در دوبلین مقابل ایرلند بازی کردیم؛ اینکه تیم ایران مقابل هر تیمی که دنبال چرک بازی کردن و ضدفوتبال نبود، نمایش چشمگیری را به نمایش میگذاشت؛ فوتبالی که کمی بعد از مسابقات مقدماتی جامجهانی، شمهای از آن را با تیم امید در بوسان هم مشاهده کردیم؛ در دورهای که برانکو دستیار بلاژویچ که پیرمرد همیشه از او به عنوان پروفسور یاد میکرد تیم امید را قهرمان بازیهای آسیایی کرد.
یادمان هست که رئیس وقت فدراسیون فوتبال چقدر تلاش کرد تا دوستش همایون شاهرخی روی صندلی سرمربیگری تیم ملی بماند و تنها وقتی جناب سرهنگ تیم را تا آستانه پرتگاه هدایت کرد، رضایت داد برانکو روی نیمکت تیم ملی بنشیند؛ برانکویی که برعکس استادش نه تیتر یکهای داغ به مطبوعات میداد و نه شور و نشاط چندانی به تیم ملی ارزانی میکرد. برانکوی صورت سنگی اما کارش را خوب بلد بود؛ آن قدر که در مرحله نهایی مقدماتی تمام بازیهای داخل خانهاش را برد تا برای اولین بار راحت و بیدردسر به جام جهانی برویم. روزهایی را به خاطر میآوریم که انتظارها سر به آسمان گذاشته بودند و خیلیها انتظار داشتند که ما در جامجهانی از گروهمان بالا برویم؛ یعنی مکزیک و آنگولا را شکست بدهیم و مقابل پرتغال هم آبرومندانه بازی کنیم.
این میزان توقع از برانکویی که جرأت تعویض کردن علی دایی را نداشت و به فوتبال محافظهکارانه علاقهمند بود چندان منطقی به نظر نمیرسید. اگر در نظر بگیریم که مهدویکیا، علی کریمی و هاشمیان با مصدومیت در جامجهانی به میدان رفتند و با گذاشتن علی دایی در ترکیب اصلی، عملا 10نفره بازیها را شروع کردیم، میبینیم تیم برانکو اگر خوب بازی نکرد، عملکرد فاجعهباری هم نداشت. این نکته را وقتی بهتر درک کردیم که با بازگشت از جامجهانی و با خردجمعی بهترین مربی لیگ برتر روی صندلی سرمربیگری تیم ملی نشست. امیر قلعهنویی، نماینده جوان و موفق جبهه مربیان سنتی با همه داشتهها، آموختهها و «آن» مربیگریاش و با تمام ستارههای جامجهانی، در جام ملتهای آسیا چنان نمایشی را ارائه داد که همه با تمام وجود دلشان برای برانکوی سرد و بیروح تنگ شد. پس از آن نه آمدن دایی دردی را دوا کرد و نه افشین قطبی توانست وضعیت را بهبود بخشد.
در این سالها اما جبهه مخالفان مربی خارجی تضعیف شده بود. آن روزنامه معروف سنتگرا هم تغییر خطمشی داده بود، منتها این بار متولیان ورزش و فدراسیون فوتبال اصرار داشتند مربی ایرانی روی نیمکت تیم ملی بنشیند. در این فاصله ما به جامجهانی نرفتیم و در مرحله یکچهارم نهایی هم توسط کرهجنوبی از جام ملتهای آسیا حذف شدیم.
پس از یک تلاش ناکام که حدود 4سال پیش برای آوردن یک مربی خارجی درجه یک انجام داده بودیم، یک بار دیگر و در روزهایی که تیم ملی فوتبال همه را ناامید کرده بود، کسی را آوردیم که در رزومهاش سرمربیگری رئال مادرید و تیم ملی پرتغال مشاهده میشد؛ کسی که سالها به عنوان دستیار ارشد فرگوسن در منچستریونایتد کار کرده بود؛ فردی نزدیک به مربی خارجی آرمانی علی پروین که بارها گفته بود:« اگر میخواهیم مربی خارجی بیاوریم باید برویم سراغ یکی مثل آقا دلبوسکه!»
حالا کیروش را داریم و هنوز بیشتر به حاشیهها دل میبندیم تا متن؛ یعنی به جای مقایسه سبک بازی تیم ملی در دوران قطبی و کیروش به این نکته میپردازیم که قطبی بعد از گل زدن به سنگاپور از جایش به هوا میپرید و کیروش خونسردیاش را حتی وقتی 6گل به بحرین میزنیم هم حفظ میکند.
این منطق مقایسه را نهفقط تیفوسیها و نشریات زرد که حتی رئیس سازمان لیگ هم به کار میبرد.
این همان فوتبالفارسی است که همواره به حاشیهها بیشتر از متن بها میدهد و به واکنشهای بعد از گل مربی، بیشتر از تفاوت سبک بازی تیم ملی.
تازه اینها برای روزهای خوش فتح و ظفر است و میدانیم که روزهای سختی هم در راه خواهد بود. وقتی که به مرحله بعدی صعود میکنیم به جای تیمهای تحلیلرفته عربی باید با تیمهایی چون کرهجنوبی، ژاپن و استرالیا بازی کنیم که مدتهاست خرج خود را از قاره کهن جدا کردهاند.عیار مربیگری کیروش باید در چنین روزهایی بیشتر نمایان شود. او آمده تا از جاده پرسنگلاخی که در پیش داریم به سلامت عبور کنیم؛در مسیری که فراتر از قاره آسیا باشد و به همان قلهای برسیم که ولاسکو در والیبال به آن نزدیک شده چون در ورزش توپ و تور، راهی بهمراتب منطقیتر را پیمودهایم و بهندرت کنتورمان را صفر کرده و به عقب بازگشتهایم.
همه جملات مهم کی روش
کیروش از زمان قبول سرمربیگری تیم ملی ایران علاقه زیادی به گفتوگو با رسانهها نداشته ولی در معدود مصاحبههایش جملاتی بهیادماندنی به زبان آورده که میتواند نگاه او به جنبههای مختلف حرفهاش را نشان دهد.
درباره نحوه انتخاب بازیکنان تیم ملی: تیم ملی مانند خانهای است که در و پنجره ندارد و همه نفرات درصورت داشتن صلاحیت لازم میتوانند پیراهن ایران را بپوشند.
در واکنش به انتقاد استیلی و مظلومی درباره فهرست تیم ملی: دوست ندارم از طریق رسانهها با مربیان صحبت کنم و همچنین دوست ندارم آنها از طریق رسانهها با من صحبت کنند. موبایلم باز است و هر صحبتی که وجود دارد، میتواند بین ما رد و بدل و شود.
درباره اینکه چرا کمتر مصاحبه میکند: رسانهها، مربیان و بازیکنان باید بدانند شغل من آماده کردن تیم برای جام جهانی است. من سرمربی تیم ملی هستم و قصد دارم بهترین شرایط را برای حضور در جام جهانی فراهم کنم. شغل من صحبت با رسانهها نیست و اگر هم صحبتی انجام میدهم، در مورد وظایف خودم است.
انتقاد از چمن کمپ تیمهای ملی: ما زمینهای بیشتری میخواهیم که دارای شرایط استاندارد روز دنیا باشند. کمپ شما چمنش تعریف چندانی ندارد و از طرفی دائم در اختیار تیمهای نوجوانان و جوانان و امید است. کسی که یک خانه میسازد، نمیتواند تا سالهای سال به آن دل ببندد. شما اگر چمن کمپ را مرمت نکنید که نمیتوانید به آن بنازید. قرار بود در استادیوم آزادی که یک استادیوم ملی است تمرین کنیم اما مسئولانش اجازه ندادند؛ گویی یک تیم غریبه میخواست تمرین کند. من هنوز نفهمیدهام چرا این اجازه را به تیم ملی ندادند. من هنوز انگیزه دارم ولی نمیتوانم به تنهایی شما را از پله اول به پله صدم برسانم.
انتقاد از تدارکات ضعیف فدراسیون: 207 کشور در جهان هستند که میخواهند به جام جهانی راه پیدا کنند اما در آخر فقط 32 تیم به این رقابتها راه مییابند. همه کشورها میخواهند به مقصد نهاییشان یعنی حضور در جام جهانی برسند و هر روز بیشتر از گذشته تلاش میکنند. پیشرفتهای زیادی در کشورهای مختلف دیده میشود لذا ما کار آسانی در پیش نداریم. فقط بهترینها هستند که به جام جهانی میرسند؛ بهترین بازیکنان، بهترین مربیان، بهترین تمرینها، بهترین تیمها، بهترین حمایتها و بهترین مدیران.
انتقاد از بینظمی فوتبال ایران: من به اینجا آمدهام که فوتبال شما را متحول کنم؛ قرار نیست من هم تغییر کنم.
درباره تمارض بازیکنان در مسابقات لیگ برتر: کجای دنیا برای یک بازی بین تیم صدر و قعر جدول 70 هزار نفر به ورزشگاه میروند؟ اما این اتفاق در دیدار استقلال و فجر سپاسی رخ داد. آنها لیاقت این را دارند که برای تفریحشان یک بازی با کیفیت را تماشا کنند. لیاقت این را دارند که بازیکنی را ببینند که 90 دقیقه تلاش میکند نه اینکه مدام خود را روی زمین میاندازد تا آنها را فریب دهد.
آنها لیاقت این را دارند که داوری را ببینند که هر دقیقه بازی را متوقف نکند و حتی لیاقت این را دارند که انجمنی را پشت فوتبالشان ببینند که آن را بهخوبی برای فردا مهیا میکند. بنابراین اگر به آنها دروغ بگوییم همین هواداران را هم بهزودی از دست میدهیم.
رد لجاجت با استیلی در دعوت از کاظمیان: زندگی من در فوتبال خلاصه میشود و دوست ندارم به این مسائل حاشیهای بپردازم. این مسائل مربوط به فیلمهاست و زندگی من فیلم نیست. چنین مواردی در زندگی من وجود ندارد.